در یک شب سرد و یخبندان، در جادههای خلوت، خودروی یدالله رجبی، اهل روستای گولان جلفا، در میان برف و یخبندان، از حرکت باز ایستاد و در آن شب سرد و تاریک، در میان برف و یخ، گرفتار شد.
یدالله تنها فرزند خانواده خود است، و پدر و مادرش بسیار به او وابسته هستند او که بار انار داشت بارش را از روستای برای فروش در تبریز میآورد، او از بیراههای میرفت که ۷۰ کیلومتر راه را به تبریز نزدیکتر میکرد. اما فکر نمیکرد که راه بسته باشد.
یدالله می گوید تا روستای ایری، وضعیت جاده خوب بود و آسفالت برف نداشت، اما بعد از روستای ایری، تمامی ماشینها به دلیل یخبندان نمیتوانند راه را ادامه دهند.
یدالله، بسیار تلاش کرد تا خود را نجات دهد، اما موفق نشد. مابقی رانندهها توسط فامیلشان نجات یافتند، کسی که راننده نیسانی ماشین خودش را رها کرده و به روستای ایری برگشت، اما یدالله، غریب بود و را نمیشناخت.
یدالله، در نهایت، به دوستش، همت محمدیان، زنگ زد و در حالی که قلبش درد گرفت و دندانهایش از شدت لرزش توان صحبت کردن را از او گرفته بود، به سختی گفت که کارش تمام است و امیدی به نجات ندارد.
زلیخا، فامیل یدالله که او را برادر صدا میزند، گفت: ما اینجا و سایر بستگان در روستا در حال گریه و زاری بودیم و همه دور هم جمع شده بودند و با شماره ۱۱۲ هلالاحمر تماس گرفتیم و خبر را به آنها اعلام کردیم. نجاتگران هم از ما سوالاتی میپرسیدند تا امداد رسانی را سرعت ببخشد.
همت و زلیخا و اهالی محله، که دور خبرنگار هلالاحمر جمع شده بودند، از نگرانی خود و امیدی که نجاتگران در دل آنها در شبی خاص زنده کردند، صحبت می کردند. آنها از رفتار صمیمانه و دلسوزانه نجاتگران تقدیر کردند.
یدالله می گوید پس از تماس با دوستش، بیحال شده و از هوش می رود. ساعت یک بامداد دوباره به هوش آمدم و با خانواده تماس گرفتم و اینبار مکان تقریبی خود را گفتم و گریه کردم. امیدوار بودم جنازهام را زود پیدا کنند.
یدالله گفت: ۲۰ دقیقه بعد، چراغ ماشین های امداد و نجات هلال احمر که به صورتم خورد، خدا را شکر کردم. نجاتگران، لباس خود را به من دادند و مرا با پتو پوشاندند. بار انارم که تنها سرمایه ام بود را به پشت تویوتا هلالاحمر زدند و با خود به تبریز آوردند.
این عملیات از ساعت ۲۱ روز یک آذر شروع و ساعت ۲ بامداد دوم آذر با نجات وی بصورت موفقیت آمیز خاتمه یافت.